شودزموند  گفته است كه من در اثر پيامهاي رسيده از ارواح ميدانم كه 
تجربه آنان از نزديكي جسد و عقل دوجنس مخالف به هم متوقف نمي شود
و آنها در اين مورد از جسد اثيري خود با يك روش حكيمانه و عقلي استفاده ميكنند.
در حقيقت ازدواج در جهان روحي ميان زن و مردي كه يكديگر را دوست دارند 
بوسيله ارتباط ارتعاشات موجي و هاله اي هر كدام از آنها با يكديگر انجام ميشود
يعني هر وقت زن و مرد كوكبي ميخواهند با هم ازدواج كنند مانند ما 
از تماس جسد استفاده نميكنند گرچه جسد اثيري دارند 
ولي از متصل ساختن ارتعاشات موجي خود و همچنين داخل كردن هاله حياتي خود 
به ارتعاشات موجي و هاله طرف مقابل استفاده مي كنند. 
آنها گفته اند خود اين عمل يعني ابتدا هم آهنگ ساختن و بعد انجام ملاسمه 
ميان ارتعاشات موجي و هاله هاي طرفين فن بسيار ظريقي مي باشد. 
و اگر نتوانستيم آن ارتباط مبدل به ياس و نوميدي مي شود.
فهميده ام كه موجودات جهان اثيري از لحاظ احساس خيلي دقيق تر و عميق تر از ما هستند. 
بنابراين آنها لذت و رنج را عميق تر از ما درك ميكنند. 
پس مقصود از اتصال فيزيكي و مستقيم دو روح در جهان اثيري چيست؟ 
آيا بايد معتقد باشيم كه آنها با اتصال ارتعاشات موجي و هاله اي حياتي جسد اثيريشان با هم هم آغوش مي شوند 
يا اينكه بدين وسيله عقل وشخصيت يكديگر را به هم پيوند مي دهند؟ 
چون در اين به هم پيوستن هر عاشقي نصف مكمل خود را در طرف مقابلش مي بيند 
يعني هر كدام از آن زن و مرد كوكبي احساس مي كند كه نيمه مكملي وجودش در وجود طرق مقابل است.
چون ناموس فطرت هر كدام از آنها را براي ديگري انتخاب كرده است.
ولي بايد توجه كرد كه اتصال فيزيكي دو روح زن و مرد در جهان ارواح
آنطوري كه از پيام خود آنها فهميده ام مانند اتصال دو جسد گوشتي به هم نيست.
كه در روي زمين وجود دارد.بلكه اتصال آن دو به هم اثيري است.
نظير اين اتصال اثيري در روز زمين هم هست.زيرا وقتي كه ما در روي زمين 
براي هر دو عاشق جسد اثيري هم قائل باشيم و ميدانيم كه 
اين دو عاشق زميني چگونه قبل از لمس كردن اجساد يكديگر، با جسد اثيري يكديگر را لمس كرده اند.
چون اگر ارتعاشات امواج جسد اثيري و هاله اي آن دو با هم تماس نداشتند
جاذبه عشق در ميان آنها بوجود نمي آمد 
پس در واقع همين عشقهاي زميني كه حتي منجر به ازدواجهاي جسدي هم نميشود.
در يكديگر اثر ميگذارند و حتي شدت هم پيدا مي كنند. 
ولي اگر اجساد مادي قبل از بوجود آمدن آن تماس روحي و تداخل هاله ها در يكديگر
با هم يکديگر را لمس كنند اين عمل مدار مغناطيسي عشق دو طرف را مي بندد.
يعني ديگر ارتعاشات موجي و هاله اي ميان آنها متبادل نمي شود.
در آن وقت است كه محبت واقعي از بين ميرود و عشق واقعي خاموش مي گردد.
من معتقدم در آن اتصال كه ميان دو جسد اثيري براي عاشقان بوجود مي آيد 
مراكز معيني عمل ميكنند كه صرفا فيزيكي نيستند.
يعني تنها ارتعاش امواج و يا هاله ها در يكديگر اثر نميگذارد.
بلكه در همان هنگام تاثير متقابل ارتعاشات و هاله ها ، 
عقلشان ، عشقشان و روحشان هم در يكديگر اثر ميگذارند.
همين فرستنده ها ، كليدهائي هستند كه درهاي روح و جسد اثيري طرف مقابل مرد و يا زن را باز مي كنند.
تا از گنجينه هاي عقلي ملكاتي يكديگر آگاه شده براي تكميل خود از آنها استفاده كنند.
وقتي كه دو عاشق جهان اثيري به طريق بالا از لحاظ ارتباط موجي و تماس جسد اثيري با هم نزديك شدند 
كودكان ستاره اي بوجود مي آيند  وضع به همين نحوي است كه در زمين بچه ها متولد مي شوند
ولي آنچه كه در اين باره مي داند اين است كه تولد در جهان روحي و همچنين حمل ظاهر نميشود.
چون حمل در اينجا روحي است نه مادي .و بطور قطعي دوران حمل خيلي بيشتر از زمان حمل زميني مي باشد.
جمال مولودهاي آسماني خيلي زيباتر از كودكان زميني است.
آنها (كودكان آسماني)از تبادل ارتعاشات امواج و هاله هاي زن و مرد بوجود آمده اند.
بنابراين از هر لحاظ كاملند.كه فرزندان با پداران و مادران خود مشاجره نمايند. 
و يا براي خانواده دردسري فراهم سازند.بطور كلي از آن رنجها و بدبختي هائي كه
خانواده هاي زميني دچار هستند  در خانواده هاي آسماني خبري نيست.
مسلما"آن مردان و زنان كه داراي خرد محدود هستند 
و نميتوانند چيزي را كه خارج از تجربيات زميني خود باشد تصور كنند.
نه تنها اين حقايق را نخواهند پذيرفت بلكه اغلب مطالب ما را مسخره خواهند كرد.
بدون اينكه براي حل اين مشكلات پيچيده تحقيق و يا آزمايش كنند لكن با كمال صراحت ميگويم
اين قبيل ساكنان روي زمين به زودي در جهان روحي از خواب غفلت بيدار شده 
خواهند فهميد كه سخنان و گفته هاي ما در مورد محبت و ازدواج-و
ولادت به ظاهر يك سلسله حقايق زميني هستند لكن ريشه آنها در جهانهاي روحي است.
پس آنوقت متوجه خواهند شد كه ما انسانها زميني خداوند را فقط از طريق تحليل مي شناسيم.