قانون جذب
راهنمای پولدار شدن در ۵ مرحله
از وقتی یادم میآید تا الان که اینقدری شدهام، همهچیز را یک جور دیگر ببینی بهتر است. یعنی گزارهی چگونه پولدار شویم را باید جور دیگری دید. من فکر میکنم این توجه همیشگی را از روی خود پولدار شدن باید برداشت و به چیزهای دیگری توجه کرد. چون فکر میکنم آدم همینجوری پولدار میشود. یعنی چه؟ سوال خوبی است. من فکر میکنم تمام پولدارهای معروف جهان ناخواسته به چیزهایی فکر میکردند که قاعدتا خود پولدار شدن نبود. از قارون بگیرید تا حاتم طائی و نادر پدرسوخته و اوناسیس و همین حسین ثابت خودمان (مالک اکثر هتلهای کیش و ۹ هتل در جزایر قناری) اصلا به پولدار شدن فکر نمیکردهاند. با این حساب، که همهی حساب کتابهایتان را بهم ریختهام، میتوانم فرار کنم و یهتان رازش را نگویم. اگر وسط نوشتن حوصلهام نکشید همین کار را میکنم. چون شما گزارههای منفی را زودتر از گزارههای مثبت باور میکنید. یعنی وقتی بگویم کارتان اشتباه است، زودتر باور میکنید تا وقتی بگویم کارتان درست است. پس امیدوارم حوصلهام از نوشتن این مطلب سر نرود.
برای اینکه راهکار واقعی پولدار شدن را یاد بگیرید کمی به سرنوشت من توجه کنید. من همیشه چشمم دنبال سایههای دیگران بود. از بچگی. دنبال آدمها راه میافتادم و میخواستم جایی سایهشان را گیر بیندازم. اما نمیشد. تازه فکر میکردم سایهها باهم فرق دارند. برای همین هم بعد از بارها تحمل شکست، باز تا آدم تازهای میدیدم، دنبالش راه میافتادم تا سایهاش را شکار کنم. تا اینکه خوردم به پست یک نفر زرنگتر از خودم که تا دنبالش راه افتادم، دستم را خواند. وقتی داشتم آهسته میرفتم سروقت سایهاش، که سر کوچه ایستاده بود، از پیچ کوچه درآمد و محکم زد پس کلهام. بعد دست کرد جیبش و یک ماژیک قهوهای داد دستم و گفت برو پی کارت. داستانش طولانی است. فقط همینقدر بگویم که ما رفتیم و رفتیم پی کارمان تا شدیم اینی که هستیم.
برای پولدار شدن، چند راهکار کوتاه بهتان پیشنهاد میکنم. این هم یک روش است. امتحان کنید. ولی اگر پولدار شدید، حتما حق حساب مارا با شیرینی بچهها بیاورید. همانطور که نگفتم، من از چند راهکار مختلف روانشناختی برای فریب شما و دیگران استفاده میکنم. تا اگر کسی به این پنج راهکار برخورد، نفهمد داستان از چه قرار است. تا چقدر خودتان را به من بسپارید.
۱٫ دم کنی را فراموش کن:
همانطور که گفتم، به پولدار شدن فکر نکنید. نادر وقتی رفت هند، اصلا دنبال پول نبود. محمود غزنوی بودها. ولی نادر نبود. رفت هند برای لشگرکشی و جهانگشایی. آنجا کلی معبد دید که پر از طلا بود. وقتی از هند برمیگشت کسی نپرسید معبدهای زرد رنگ ما چرا شبیه مسجدهای ایران آجرنما شده است. چون به دنبال پول نبود. همانطور که آن مرد زرنگتر از خودم، که از سایهاش فراری بود، هنگام پس کلهای زدن به من، آرام سایهاش را انداخت در جیب من و مرا بدبخت کرد، شما فقط باید منتظر فرصت باشید. پول فراری از دست آدمهای طمعکار، میرسد به تنگ کوچهای تا نفسی تازه کند و شما آرام و بیسر و صدا میگذاریدش داخل جیبتان. به همین راحتی. پس برای اینکه اسم تهوعآور پول حالتان را خراب نکند، همیشه با خودتان تکرار کنید: دمکنی را فراموش کن. دمکنی را فراموش کن. دمکنی را فراموش کن…
۲٫ مواظب ستون باش:
بعد از اینکه گنج افسانهای قارون را که از دست حفاران و کاشفان فراری بود را گذاشتید توی جیبتان، مبادا تند بدوید به طرف در خروجی. همیشه وقتی میخواهید تندی از معرکه فرار کنید و احساس زرنگی بهتان دست بدهد، یک نفر از شما زرنگتر، پشت یک ستون مخفی شده تا ستون را بیندازد رویتان. آرام و با طمانینه، انگار که اتفاقی نیفتاده، همچنان که مراقب ستون هستید، از کنارش بگذرید. آن آدم زرنگ به خیال اینکه هر کسی که گنج را پیدا کند، از فرط خوشحالی تند پا به فرار میگذارد، گول خورده و ستون را نمیاندازد. پس تکرار کنید: مواظب ستون باش. مواظب ستون باش.
۳٫ماژیک قهوهای:
با تکرار این اسم بیربط، یاد سرنوشت من بیفتید. که وقتی یکبار دیدم سایه را نمیشود گرفت، بازهم رفتم سراغش تا سرنوشت مرا یقه کرد. شما هم سماجت به خرج ندهید. و البته زیاد هم برندارید. چه کسی را دیدهاید که برود لوازم التحریری صدتا ماژیک قهوهای بخرد؟ ولی زیادند کسانی که بسته بسته خودکار و ماژیک آبی میخرند. پس اگر آن ثروت افسانهای آمد سراغتان، آن قدر برندارید که از همهجایتان بزند بیرون و همه بفهمند. به اندازه بردارید. مطمئن باشید اگر کم کم بردارید، ماندگارتر خواهد بود. پس به افتخار ماژیک قهوهای.
۴٫ هرکی بگه من، خره:
این جمله را میتوانید با هر فحشی که بهتر یادتان میماند، مزین کنید. فقط فحشی انتخاب کنید که حکم خط قرمز برایتان داشته باشد. یعنی فحشی که از هرکی بشنوید، حسابی کتکش مینید یا به هرکسی بگویید، دمار از روزگارتان درمیآورد. این جمله اینقدر مهم است. و خاصیت آن. هروقت خواستید از پولی که دارید با کسی حرف بزنید، این جمله را تکرار کنید تا از ذهن نوهتان هم محو شود که پدربزرگش پولدار بوده است. خودتان را تابلوی در و همسایه نکنید. چیزهای گران نخرید و به خودتان وصل نکنید. مردمدار باشید. در غیر اینصورت، حتما چشم خواهید خورد و به مرحلهی مواظب ستون باش پرت میشوید. و حتما ستون میافتد رویتان. نگید نگفت! در ضمن اگر میخواهید ثروتتان به باد نرود، واقعا به بقیه، بی آنکه بفهمند کمک کنید. با اینکه هیچوقت آنقدر پول نداشتهام تا به کسانی که میخواهم کمک کنم، همیشه از فکر کردن به این کار لذت بردهام. شما هم بچشید. پس: هرکی بگه من خره. هرکی بگه من خره. هرکی بگه من،….
۵٫ عمه ماریا و داییجان ویکتور:
همیشه، حتی قبل از اینکه پولدار شوید، از یک فامیل خیلی دور صحبت کنید که ارتباطی با او ندارید. بگویید او خیلی پولدار است و تنها یکبار شما او را دیدهاید. و در همان یکبار عاشق هوش و ذکاوت و مهربانی شما شده است. اینکار را انجام دهید حتما. حتی اگر اتفاقی هم نیفتاد، شما یک پولدار در فامیلتان دارید که خیلی شما را دوست دارد. خاصیتش در این است که وقتی پولدار شدید، کسی نمیگوید دزدی کردهاید. و تعجب نمیکند. مطمئن باشید زودتر از شما یاد آن فامیلتان خواهد افتد و پیش خودش، بیآنکه شما بگویید، خواهد گفت: حتما عمه ماریایش مرده و پروتش را به او بخشیده. یا خدا بیامرز داییجان ویکتور. آدمها چون خیلی حسود هستند، این چیزها را فراموش نمیکنند و حتما باور خواهند کرد. پس یادتان نرود. عمه ماریا و داییجان ویکتور.